English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3735 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relative U راجع
about U راجع به
regarding U راجع به
in relation to U راجع به
as to U راجع به
apropos of U راجع به
pertianing U راجع
respecting U راجع به
on U راجع به
with respect to U راجع به
tuch U راجع بودن به
regard U راجع بودن به
regards U راجع بودن به
pertian U راجع بودن
regarded U راجع بودن به
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
in regard to U راجع به در خصوص نسبت به
regarded U رعایت راجع بودن به
regard U رعایت راجع بودن به
regards U رعایت راجع بودن به
with relation to U نسبت به راجع به در باره
with regard to U نسبت به در باره راجع به در خصوص
bestiary U رساله یامقاله راجع بحیوانات
to expatiate on a subject U راجع یک موضوع زیادگویی کردن
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
mammalogy U یک شاخه از جانور شناسی که راجع به پستانداران است
hypochondria U اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
actinochemistry U مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
hypochondriasis U اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
publicists U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicist U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
apocrypha U کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
referring to your letter of U با اشاره بنامه .......عطف بنامه ....... راجع بنامه .......
outh U باید
must U باید
in due f. U باید
the f. of a table U باید
maun U باید
ought U باید
shall U باید
there is a rule that... U که باید.....
should U باید
to have to U باید
you must know U باید بدانید
i ougth to go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
one must go U باید رفت
it is necessary to go U باید رفت
it is necessary for him to go U باید برود
how shall we proceed U چه باید کرد
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
as it deserves U چنانکه باید
it is to be noted that U باید دانست که
ought U باید وشاید
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
i ougth to go U باید رفت
i must go U باید بروم
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
meetly U چنانکه باید و شاید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
prettily U بخوبی چنانکه باید
chicane U مانعی که باید دور زد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
enow U بسنده انقدرکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
he needs must go U ناچار باید برود
it is to be noted that U باید توجه کردکه
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
the needful U انچه باید کرد
I must leave at once. باید فورا بروم.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
you must go U شما باید بروید
shall i go? U ایا باید بروم
you might have come U باید امده باشید
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
load U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
backlog U کاری که باید انجام شود
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
backlogs U کاری که باید انجام شود
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com